خصوصیات خانواده سالم

1ـ اعضای خانواده سالم، این موضوع را درک کرده‌اند که «خانواده‌های خوب و متعادل خود به خود به وجود نمی‌آیند» بلکه نیاز به توجه، آگاهی، تلاش و کسب اطلاعات دارند.
   2ـ در خانواده سالم، وقتی مشکلی ایجاد می‌شود اعضای آن به هم نزدیک می‌شوند تا مشکل را حل کنند نه اینکه از هم دور شوند و از مسئولیت‌های احتمالی فرار کنند. در این خانواده‌ها وقتی کسی اشتباهی می‌کند، دیگر اعضا شخصیت او را زیر سؤال نمی‌برند. بیشتر روی رفتار اشتباه او نظر می‌دهند نه کل شخصیت یا نسبت دادن به خانواده پدر و مادری همسر. در خانواده سالم، به‌جای اینکه دنبال مقصر بگردند و فرد خاصی را سرکوفت بزنند، اول سعی می‌کنند مشکل را کامل بشناسند و با پیدا کردن راه‌حل، فشار وارده بر خانواده را کم کنند.
   3ـ در خانواده سالم، اعضا حق دارند در مورد علت‌های رفتار یا گفتار همدیگر سؤال کنند و بقیه نیز به راحتی دلایل خود را بیان می‌کنند. وقتی دلایل نادرست کسی برای دیگران مشخص می‌شود، فرد مورد نظر به اشتباه خود اصرار نمی‌کند و سعی می‌کند به نظر دیگران توجه کند. دیگران نیز، بر اشتباهات و خطای آن فرد تأکید بیجا و نکوهش نمی‌کنند.
   4ـ خانواده سالم، گلستان استعدادها و خانواده ناسالم گورستان استعدادهاست. توجه به استعدادها، علایق و توانایی‌های همه اعضا و تلاش برای شکوفایی آن‌ها از ویژگی‌های بارز خانواده‌های سالم است. در این خانواده‌ها، اعضا مانع پیشرفت فکری، تحصیلی و شغلی هم نمی‌شوند.
   5ـ در خانواده سالم، رفتارها و گفتارهای مبهم و دوپهلو وجود ندارد و همواره سعی می‌شود با هم شفاف و روراست باشند تا سوء‌تفاهم‌ها کمتر ایجاد شود این موضوع هم رفتارهای کلامی و هم رفتارهای غیرکلامی را شامل می‌شود.

   6ـ در خانواده سالم، چه به شوخی و چه جدی از القاب زننده‌ و تمسخر‌آمیز استفاده نمی‌شود.
   7ـ در خانواده سالم، تجارب و خاطرات تلخ و کاستی‌های گذشته همدیگر را تکرار نمی‌کنند «یادت هست پارسال خونه فلانی آبروی ما رو بردی...»
   8ـ در خانواده سالم، افراد تکیه‌کلام‌ها، عادت‌ها، لهجه، نحوه زندگی یا طرز پوشش دیگر اعضا یا خانواده اصلی همسر یا بستگانشان را مسخره نمی‌کنند یا زیر سؤال نمی‌برند.
   9ـ در خانواده سالم، کلمات «به من چه و به تو چه» وجود ندارد و اعضای خانواده نسبت به مسائل خانوادگی احساس مسئولیت و تعهد می‌کنند.
   10ـ علاوه بر اینکه اعضای خانواده به ویژه پدر و مادر تکیه‌گاه و اطمینان دهنده‌اند، بر تکیه‌گاه‌های معنوی و توسل به آن‌ها اعتقاد راسخ دارند.
   11ـ ویژگی بارز خانواده سالم، روابط سازنده و هدف‌مند بین همه اعضاست. بدون دسته‌بندی و جناح‌گیری.
   12ـ در خانواده سالم، فرصت با هم صحبت کردن زیاد پیش می‌آید و وقتی یک نفر صحبت می‌کند، بقیه به او توجه و نگاه می‌کنند نه اینکه خود را به تماشای تلویزیون، روزنامه خواندن و قلاب‌بافی مشغول کنند.
   13ـ در خانواده سالم، افراد دنبال فرصتی می‌گردند که همدیگر را خوشحال کنند و همواره در فکر ایجاد تنوع، فرصتی جدید و اقدامی جالب هستند.
   14ـ در خانواده سالم، هر کس به این فکر نیست که فقط احترام خودش را حفظ کند، بلکه سعی می‌کنند با روش‌ها و کارهایی، موجب تقویت عواطف دیگر اعضا به هم شوند.
   15ـ در خانواده سالم، زنده‌ها به اندازه افراد فوت‌شده دارای ارزش و احترام هستند و قدر حیات و وجود یکدیگر را درک می‌کنند.
   16ـ در خانواده متعادل، زن و شوهر احترام یکدیگر را نزد فرزندان حفظ می‌کنند (زیرا هر گاه در محیط خانه بزرگ‌‌ترها تحقیر و کوچک شوند، کوچک‌ترها هرگز بزرگ نخواهند شد).
   17ـ در خانواده سالم بستگان و فامیل‌های دو طرف مورد پذیرش و احترام‌اند.
   18ـ در خانواده سالم، اعضا نه فقط به نیازهای مادی و زیستی، بلکه به نیازهای روانی و اجتماعی یکدیگر هم توجه می‌کنند. در این خانواده‌ها، نیازهای مادی مانع توجه به نیازهای عاطفی و روانی اعضا نمی‌شود.
   19ـ در خانواده سالم ،افراد احساسات خود را بروز می‌دهند و شرم مسموم (فرد از بروز احساسات و عواطف‌اش خجالت می‌کشد) وجود ندارد و سعی نمی‌کنند به دلایل مختلف، عواطف و احساسات خود را مخفی کنند. افراد همدیگر را به خاطر خودشان دوست دارند نه به خاطر درس، نمره بیست، تحصیلات، شغل و درآمد، درجه و...
   20ـ اعضای خانواده سالم، چیزها یا کارهایی برای مخفی کردن ندارند.
   21ـ اعضای متعادل، به هم اعتماد دارند و به رفتارها و روابط همدیگر شک نمی‌کنند. همچنین گفتارها و کارهای یکدیگر را سوء تعبیر نمی‌کنند.
   22ـ در خانواده سالم، روابط عاطفی هدف‌مند و مناسب بین اعضا، بادوام است و مختص سنین (مثل فقط زمان بچگی) یا دوران خاص نیست.
   23ـ در خانواده سالم، بچه‌ها عضو فرعی خانواده نیستند بلکه عضو فعال و «مسئول خانواده به حساب می‌آیند و به نظرها و پیشنهادهای آن‌ها توجه می‌شود. همچنین ملاک توجه و احترام به فرزندان، تحت تأثیر جنسیت بچه‌ها و مسائل ظاهری آن‌ها قرار نمی‌گیرد.
   24ـ در خانواده سالم، با ورود یا تولد فرد جدید، توجه و محبت دیگر اعضا به هم کم نمی‌شود، همسر جای خود و فرزندان جای خود پیوسته مورد توجه و احترام هستند.
   25ـ در خانواده متعادل، وقتی یکی از اعضا در مورد شغل یا مقام اجتماعی به درجه‌ای بالا می‌رسد، در کسب شهرت این فرد، بر اعضای خانواده، تأثیر منفی نمی‌گذارد.
   26ـ اعضای خانواده سالم، همان‌طور که در روابط خود با دیگران در بیرون از محیط خانواده، عاطفی و محترمانه برخورد می‌کنند. در خانواده نیز روابطی عاطفی‌تر و همدلانه‌تر دارند. نه اینکه برعکس
   27ـ در خانواده متعادل، رفتارها و صحبت‌های افراد با هم زمینه و مفهوم همدلی دارند، نه حالت خصمانه و طلبکارانه. این دو جمله را با هم مقایسه کنید: الف‌ـ به نظر ناراحت می‌آیی، طوری شده؟ ب‌ـ مثل همیشه عصبی و گرفته‌ای، این چه وضعیه...!
   28ـ در خانواده سالم، وقتی مشکلی ایجاد می‌شود و اتفاقی می‌افتد همه چیز را روی سر خودشان و خانواه‌شان خراب نمی‌کنند؛ بلکه پذیرفته‌اند مشکلات، جزئی از زندگی خانوادگی است.
   29ـ در خانواده متعادل، وقتی مشخص می‌شود که ریشه مشکل، از بیرون به خانواده تحمیل شده، به‌جای استرس و نگرانی ایجاد کردن، سعی می‌شود باعث ایجاد اطمینان، آرامش و حمایت در خانه شوند.
همچنان وقتی مشکلی، ریشه در خانواده دارد، علت مشکل را به مدرسه، محیط بیرون و دیگران نسبت نمی‌دهند و سعی می‌کنند علت را واقع‌بینانه بشناسند و آن را حل کنند.

باورهای غیر منطقی در زوج ها

1- حکم کردن

 گاهی زوج ها به جای درخواست کردن، پیشنهاد دادن، از الزام و بایدها استفاده می کنند. عبارت های " باید دار" دارای  این  ویژگی هستند که در صورت برآورده نشدن ، احساس خشم و  انزجار شدیدی برای ارائه دهنده این " بایدها " ایجاد می کند.

مثلاً " باید همیشه از من حمایت کنی " یا " باید همیشه نسبت به خواسته های من حساس باشی " ،

در اصلاح  چنین تفکری در ابتدا  سعی می شود  به جای استفاده از بایدها که منجر به احساسات شدید خشم می شود  از عبارت هایی  استفاده  شود که  تمایلات  شما را می رساند و یا خواسته و پیشنهاد شما را به شکل معقول که قابل پذیرش تر هم هستند ارائه می دهد.

مثلاً " دوست دارم  در مواقعی  که دچار  مشکل  می شوم از حمایت تو بهره ببرم " یا " خیلی خوشحال می شوم وقتی دیر می آیی مرا مطلع کنی ".

فایده  این نوع بیان خواسته ها می تواند این باشد که اولاً در صورت برآورده نشدن نیاز یا درخواست، فرد دچار خشم  یا عصبانیت  شدید نمی شود  بلکه  موجب رنجش مختصری می شود که این رنجش، خود، انگیزه ای برای بیان احساسات منفی به شکل کارآمد خواهد شد، ثانیاً در مخاطب مقاومت یا سرسختی در برابر تقاضای فرد ایجاد نمی کند.

2- مهر طلبی

از دیگر باورهای غلط در زوج ها این است که " من برای احساس ارزشمندی نیازمند یک رابطه محبت آمیز هستم  یا  من  برای  جلب  محبت و توجه دیگران از هیچ کاری دریغ نخواهم کرد ، این تفکر در عمل باعث می شود  که  فرد برای حفظ  ارزش های  شخصی و  ارزشمندی  خود که از دید او ارتباط مستقیم با نوع رابطه اش با دیگران دارد تلاش زیادی می کند تا مورد لطف و عنایت قرار گیرد.

این فرد ممکن است  خیلی راحت  از نیازهای شخصی خود  برای جلب رضایت دیگران بخصوص همسرش بگذرد و آرزوهای خود را فراموش کند.

مثلاً برای خوشایند همسر وظایف او را بعهده می گیرد یا برای اینکه همسرش ناراحت نشود و همچنان او را دوست داشته باشد حاضر است از ارتباط با دوستان قدیمی ، ورزش کردن ، تفریح و .. بگذرد.

دائماً به نیازهای دیگران توجه می کند. چنین برخوردی فرد را به یک شخصیت مهرطلب تبدیل می کند که همیشه  سعی  دارد  محبت دیگران  را  به هر  قیمتی  جلب کند. از وقت خود، وسایل خود، آرزوهای خود جهت  رسیدن  به  محبت  دیگران می گذرد. این  افراد اطرافیان خود را از محبت بی دریغ خود سیراب می کنند و  خود  تشنه  محبت باقی می مانند. به عبارتی، دیگران را  متوقع تر و خود را آرزومندتر پرورش می دهند.

در اصلاح چنین طرز فکری بهتر است زوج ها به نیازهای فردی و خاص خود در کنار نیازهای مشترک توجه داشته باشند و به عبارتی نقش های زوجین نباید در هم تداخل کند.

 3- کم طاقتی در برابر مشکلات ( تحمل کم ناکامی )

در این  مورد  زوج ها به  این باور رسیده اند  که " قادر به تحمل این مشکل نیستم " یا " این مسئله آنقدر بزرگ و غیر قابل پیش بینی بود که تحملش از توان من خارج است "

حکم اول این افراد چنین است " زندگی زناشویی باید آرام و بی دردسر و برآورده کننده عموم نیازها باشد" و چون  این  حکم کمال گرایانه در خیلی از مواقع  زیر سوال می رود ، فرد  دچار اضطراب  و  نگرانی عدم تحمل این مشکل می شود.

این افراد در برابر مشکلات احساس می کنند " قربانی ابدی " هستند و مشکلاتشان اصلا نه کم میشود نه حل.

در اصلاح  چنین  طرز  فکری در  ابتدا  باید افراد ( بخصوص جوان های مجرد و زوج های جدید ) را از تفکرات افسانه ای  در  خصوص  زندگی  زناشویی  رها  کرد، افراد  باید  بدانند استرس همواره در زندگی هست، زندگی  بدون  استرس  فقط  در رویا ممکن است ، آنچه مهم است کسب مهارت های مقابله با مشکلات زناشویی  است. در این مورد بخصوص به زوج ها پیشنهاد می شود از طریق پرس و جو و ارتباط با دیگران از این فکر که " مشکل من منحصر به فرد است " بیرون آیند و بجای تفکر کمال گرایانه درباره رمانتیک بودن زندگی به این مسئله بیندیشند که " همواره در زندگی، ناکامی ، مسئله و مشکل وجود خواهد داشت ، من نیازمند کسب مهارت های مختلف جهت حل آن ها می باشم ".

4- درشت نمایی، فاجعه سازی و وحشتزدگی

زوج هایی  که " بایدهای " زیادی دارند و از طرفی در برابر مسایل و مشکلات تحمل پایینی دارند ، چنانچه مشکلی پیش بیاید احساس می کنند فاجعه ای رخ داده است که اصلاً قابل تحمل ، پذیرش و حل نیست که طبق  شواهد  عموماً  مسئله  پیش آمده  بسیار کم اهمیت می باشد. این افراد تمایل زیادی دارند تا مشکلاتی  هر چند  کوچک و  بی اهمیت را بزرگ و خارج از تحمل خود جلوه داده و عموماً بجای پیدا کردن راه حل،  شروع به  بیقراری ، اشک  ریختن، نفرین کردن خود، همسر یا دیگران ، خود را  بدبخت  و  سیاه روزدیدن،  نموده و  عملاً  هر  نوع  انرژی  و توانی که امکان داشت موجب پیدا کردن راه حل یا  رفع مشکل شود صرف شیون و زاری می کنند.

از طرفی این افراد تمایل کمی برای چشم اندازهای مثبت موجود در رابطه دارند. این شرایط به خودی خود باعث می شود در هنگام بروزمشکل ، مسئله را زیر ذره بین تحمل کم خود قرار داده و همچنین نقاط قوت رابطه خود را نبینند و جنجالی مخرب حادث شود.

در اصلاح چنین طرز فکری نیاز است زوج ها به غیر از راه حل های ارائه شده در موارد 1 و 3 ، سعی کنند لیستی  از تمام نقاط قوت  خود، رابطه  و همسر خود را یادداشت کنند و  با  کسب انرژی مثبت از داشته های خود  در  ارائه راه حل های  ممکن  برای  تعدیل و  یا برطرف کردن مشکل موجود به بحث و تبادل نظر بپردازند که در عموم روابط ، نقاط قوت بیشتر از نقاط ضعف است.

نکته  قابل  تامل دیگر  این است  که زوج ها باید بدانند " تغییر اصل باثبات زندگی است " و بر مواردی برای تغییر تاکیدداشته باشند که فی نفسه قابل تغییر باشدو مسائل غیر قابل تغییر زندگی را هدف قرارندهند.

 5- نیاز به توجه مفرط

باور این افراد چنین است : " من زمانی خوشبخت هستم که توجه کاملی را از همسرم دریافت کنم " . این افراد  عزت نفس، اعتماد  به نفس و تمام ارزش های شخصی شان ، معطوف به میزان توجه و محبت همسرشان  می باشد.  این  افراد اگر از طرف همسرشان مورد توجه کامل و افراطی قرار نگیرند احساس می کنند ارزشمند نیستند. دائماً در حال مقایسه خود با کسانی هستند که مورد توجه همسرشان قرار دارند. مثلاً  چنین فردی به همسرش  می گوید : براستی  اگر برای تو ارزشمند و دوست داشتنی باشم باید همیشه به فکر من باشی ، هر روز با من تماس بگیری و سعی کنی تمام وقتت را با من بگذرانی " !

 6- درک احساسات بدون بیان آن

برخی از زوجین دچار این باور  غیر منطقی  هستند  که " همسر من  بدون اینکه برایش بیان  کنم باید از احساساتم آگاهی داشته و به آن ها اهمیت دهد "

این باور  غیر منطقی  است چرا  که احساسات  ما می تواند از مسائل گوناگونی نشات گرفته و نیز نحوه ابراز آن در موقعیت های مختلف متفاوت باشد.

بهترین راه حل این است که زوجین درباره احساسات خود با یکدیگر صحبت نمایند.

روشهای کنترل خشم

مقدمه

همه ما با حالت روحی خشم آشنا هستیم و در زندگی بارها آن را تجربه کرده‌ایم. خشم نوعی هیجان روحی است که اغلب بر اثر واکنش شخص نسبت به رفتار ناشایست دیگران بروز می‌کند. خشم می‌تواند یک رنجش و ناراحتی زودگذر باشد و یا یک عصبانیت تمام عیار ، در هر حال پدیده‌ای کاملا طبیعی است و مانند سایر احساسات نشانه سلامت و تندرستی و عواطف انسانی می‌باشد، اما هنگامی که از کنترل خارج شود، می‌تواند به یک حس مخرب و ویرانگر تبدیل شود و پیامدهای ناگوار در محیط کار، روابط شخصی و در تمامی عرصه‌های زندگی شما بوجود آورد.

خشم و حس خودبزرگ بینی

همچنین خشم می‌تواند حس خود بزرگ بینی را در شما زنده کند و زودتر ازآنچه تصور می‌کنید به سلامت شما آسیب می‌رساند. متاسفانه خشم برای شما مانند همدم همیشگی است که تمام عمر همراهتان خواهد بود و با هر طغیانی ، فشار خونتان را به مقدار قابل توجهی بالا خواهد برد و این تنها یکی از پیامدهای زیانبار خشم بر تندرستی شما است. افزون بر این باید بدانید که خشم و عصبانیت همچون زهری است که دائما به درون شما می‌ریزد. حال ممکن است این سوال در ذهن شما متبادر شود که خشم چیست؟ و چگونه می‌توانید از دست این پدیده رنج آفرین رهایی یابید؟

خشم چیست؟

خشم یک نوع احساس است که همواره بین دو حالت متغیر است. خشم می‌تواند عصبانیت و ناراحتی جزئی و یا در نوع حاد آن ، واکنشی جنون‌آمیز باشد. طبق نظر دکتر چارلز اسپیلبرگر ، خشم نیز احساسی نظیر سایر احساسات انسان است که با ویژگی‌های روانشناسی اشخاص تغییر می‌کند. هنگامی که عصبانی می‌شوید آثار فیزیولوژیک خشم در بدن ظاهر می‌شود، ضربان قلب و فشار خونتان بالا می‌رود و میزان ترشح هورمون‌ها نیز افزایش می‌یابد.

عصبانیت می‌تواند به دلیل حوادث و رویدادهای بیرونی و یا تغییرات درونی باشد. ممکن است شما از شخص خاصی مانند همکاران ، اعضاء خانواده و یا رئیس خود رنجیده باشید و رفتار آن‌ها باعث عصبانیت شما شده باشد و یا ترافیک و شلوغی شهر شما را خشمگین کند. فکر کردن و نگرانی در مورد مسائل و مشکلات روزمره و یا به یادآوردن وقایعی که قبلا باعث خشم و ناراحتی شما شده‌اند نیز از عواملی هستند که می‌توانند خشم شما را برانگیزند. بیان کردن خشم ، صحبت کردن پرخاشگرانه و عکس‌العمل تند و خشن حالتی غریزی است که اکثر ما هنگامی که خشمگین می‌شویم، از خود بروز می‌دهیم
.

خشم عکس‌العمل طبیعی در برابر تهدید ، خطر و ... است که به ما این اجازه را می‌دهد که در شرایط بحرانی از خود دفاع کنیم. بنابراین عصبانیت برای بقا و پایداری انسان‌ها ضروری و اجتناب ناپذیر است، ولی نباید فراموش کرد که برخورد فیزیکی با افراد و مواردی که ما را خشمگین می‌کنند، از لحاظ قانونی و معیارهای اجتماعی ناهنجار تلقی می‌گردد و پیامدهائی منفی خواهد داشت.

سه روش مهم برای برطرف کردن منطقی خشم

ابراز کردن

ابراز کردن خشم به این معناست که در بیان خشم خود جسور و منطقی باشید نه پرخاشگر ، این روش منطقی‌ترین راهکار برای ابراز خشم است. شما باید یاد بگیرید که چگونه رفع اتهام کنید و خود را تبرئه نمائید و چگونه به این هدف بدون صدمه زدن به دیگران برسید. جسور بودن به این معنی نیست که قلدر باشید و به دیگران زور بگویید، بلکه به این معنی است که برای خودتان و دیگران ارزش قائل باشید و با احترام رفتار کنید و مشکلات‌تان را از راه منطقی حل کنید.

سرکوب کردن

سرکوب کردن خشم راه حل دیگری است برای مهار عصبانیت و سرکوب خشم و جهت دادن و تبدیل آن به رفتارهای دیگر. راهکار آن هم به این صورت است که هنگامی که خشمگین می‌شوید، در مورد موضوعی که باعث خشم شما شده است، فکر نکنید و بجای آن به چیزهایی خوب و مثبت بیاندیشید. هدف از این روش ، مهار خشم شما و تبدیل آن به رفتارهای سازنده است. اما پیامد منفی این روش ، این است که اگر عصبانیت خود را ابراز نکنید، خشم فرو‌خورده در درون شما باقی می‌ماند و این خشم درونی می‌تواند باعث افزایش فشار خون و یا افسردگی شما شود.

از این رو ، بیان نکردن خشم می‌تواند مشکلات دیگری را به وجود آورد. افرادی که خشم خود را ابراز نمی‌کنند، نسبت به همه چیز بدبین هستند و با دیگران رفتاری پر از کینه و خصمانه دارند. آنها مرتب دیگران را تحقیر می‌کنند و همه چیز را مورد انتقاد قرار می‌دهند و معمولا در روابط خود با دیگران دچار مشکل هستند و کمتر رابطه‌ای موفق دارند.

آرام کردن

در نهایت سومین راهکار فرو نشاندن خشم مرحله آرام کردن آن است. در این حالت با جملات و واژه‌های تسکین دهنده خود را آرام کنید. بنابر این می‌توان چنین نتیجه گرفت که شما نه تنها در قبال اعمال ظاهری خود مسئول هستید، بلکه روحیات درونی خود را هم باید پرورش دهید. پس بکوشید به هنگام خشم خود را تسکین دهید و احساسات خود را مهار کنید.

کنترل خشم این امتیاز را دارد که احساسات ناشی از خشم و هم تحریکات جسمانی که خشم باعث به وجود آمدن آنها می‌شود، کاهش می‌یابد. بی‌تردید نمی‌توان پیشاپیش حوادثی را که باعث خشم می‌شوند، از سر راه برداشت و یا از روبه‌رو شدن با آنها اجتناب نمود، شاید نتوانیم آنها را تغییر دهیم، اما می‌توانیم بیاموزیم که چگونه واکنش‌های خود را کنترل کنیم.