15 روش برای افزایش تمرکز

این شعار را در ذهن داشته باشید که؛ «با شرایطی که دارم بیشترین تلاش خود را خواهم کرد.» نه اینکه فکر کنید «باید همه چیز کامل باشد.»

۱) هنگام درس خواندن کاغذ و خودکاری کنار دستتان بگذارید و فکرهایی را که به ذهنتان می رسد و مزاحم درس خواندتان می شود یادداشت کنید. با این کار دیگر نگران فراموش کردن کارها و ایده ها نیستید و به خودتان یادآوری می کنید درست است که این کارها به اندازه ای مهم هستند که آنها را یادداشت کنید و بعداً برایشان کاری انجام بدهید اما آنقدر مهم نیستند که به خاطرشان درس خواندن را متوقف کنید.

۲) خوب است گاهی فکرهای ناراحت کننده یا آنهایی که حواستان را پرت می کنند جای دیگری بگذارید. به این ترتیب که زمانی که مشغول درس خواندن هستید آنها را موقتاً کنار بگذارید تا بتوانید روی درس خواندن متمرکز شوید.

۳) سعی کنید هدف مشخصی را معین کنید که در هر بار درس خواندن به آن برسید. این کار کمک می کند توجه تان را به کار مشخصی که در دست دارید معطوف کنید. همچنین این کار بازخوردی از پیشرفت به دست تان می دهد.

۴) سعی کنید بر درسی که می خوانید تمرکز کنید و به اتفاقات بلندمدتی که بر اثر خوب یا بد امتحان دادن می افتد فکر نکنید. اول مهمترین کار حال حاضر را انجام بدهید و بدانید هر چیز حواس پرت کرن دیگری که به ذهنتان می رسد اهمیت کمتری از آنچه در حال انجامش هستید، دارد.

۵) این شعار را در ذهن داشته باشید که؛ «با شرایطی که دارم بیشترین تلاش خود را خواهم کرد.» نه اینکه فکر کنید «باید همه چیز کامل باشد.»

۶) یاد بگیرید چگونه تشخیص بدهید مساله ای که حواس تان را پرت کرده است مهمتر از درس خواندن است. هرگاه که ممکن بود مستقیماً به سراغ علت حواس پرتی تان بروید. گاهی با حذف علت حواس پرتی اصلی می توانید زمان بیشتری را به درس اختصاص دهید و بعداً کمتر نگران باشید.

۷) سعی کنید جای خاصی را برای درس خواندن انتخاب کنید که وسایل حواس پرت کنی مثل رادیو و تلویزیون در آن نباشد.

۸) محل درس خواندن خود را تمیز و مرتب نگه دارید و سعی کنید از آن فقط برای درس خواندن استفاده کنید. این کار حواس پرتی را کاهش می دهد و کمک می کند راحت تر به حالت تمرکز دست یابید. مثلاً ممکن است وقتی روی تخت دراز می کشید و درس می خوانید کمتر تمرکز داشته باشید تا وقتی که پشت میزی می نشینید که همیشه از آن برای درس خواندن استفاده می کنید.

۹) درس خواندن را در دوره های زمانی محدود انجام بدهید تا بدانید به زودی نقطه پایان فرا می رسد. بی وقفه درس خواندن طوری که به نظر می رسد نقطه پایانی وجود ندارد سخت تر است.

۱۰) همه کتاب ها، جزوه ها و کتاب های کمک درسی تان را کنار دست تان بگذارید. اگر لازم باشد برای اینها از جایتان بلند شوید یا مدتی دنبالشان بگردید حواس تان بیشتر پرت می شود.

۱۱) برای کاهش اضطرابی که با آماده شدن برای درس خواندن می آید می توانید کتاب ها و محل درس خواندن تان را مرتب کنید. این کار باعث می شود محل کارتان عاری از هر چیز حواس پرت کنی باشد. ممکن است شما از آ نهایی باشید که برای درس خواندن نیاز به «گرم شدن» داشته باشید؛ برای این کار از مطالبی شروع کنید که با آنها آشنایی بیشتری دارید. با این کار مروری هم بر نتایج خوب امتحانات گذشته دارید که از نظر ذهنی شما را در وضعیت اعتماد به نفس خوبی قرار می دهد.

۱۲) برای کاهش اضطرابی که با گذشت زمان پدیدار می شود استراحت جسمی کمک می کند نگرانی تان کمتر شود و آگاهی و انرژی خود را بازیابید. شاید هم لازم باشد هر بخش از درس را که تمام می کنید مروری بر آن داشته باشید تا حس تمام کردن و اطمینان تان افزایش یابد. البته اگر درس خواندن را به شب امتحان موکول نکنید کمتر دچار اضطراب می شوید.

۱۳) سعی کنید اوایل سال تحصیلی محدوده توجه خود را پیدا کنید و در طول سال هم آن را بررسی کنید. معمولاً کسانی که احساس می کنند نمی توانند خوب امتحان بدهند آنهایی هستند که شکاف (بزرگ یا کوچک، کم یا زیاد) در درک مطالب دارند. همان طور که سال می گذرد مفاهیمی را که واضح نیستند مرور کنید تا این شکاف را کاهش بدهید و همان طور که دانش تان در طول سال افزایش می یابد اعتماد به نفس تان تقویت شود.

۱۴) با هم کلاسی هایتان راجع به درس خواندن تان صحبت کنید. با بحث کردن درباره مطالب مهم درس ذهنیت معقولی درباره مسائل مهم درس و سوال هایی پیدا می کنید که بیشتر ممکن است در امتحان بیایند. این کار همچنین فرصت ایده آلی است برای آشنایی با نظرات دیگران و درس خواندن گروهی راه بی نظیری برای مطالعه فعال است.

۱۵) گاهی اوقات دانش آموزان و دانشجویان از وضعیت جزوه های خود راضی نیستند و جزوه دیگران را قرض می گیرند تا مال خودشان را کامل کنند. یادتان باشد همیشه جزوه هایتان را براساس تاریخ مرتب کنید و موضوع اصلی درس را بیابید. وقتی جزوه می نویسید حاشیه آن را خالی بگذارید تا بعداً بتوانید سوال ها، توضیح ها و کلمات کلیدی را که به ذهن تان می رسد کنار آن بنویسید. همچنین نباید تا آخر سال صبر کنید تا متوجه شوید جزوه هایتان ناقص است. هر هفته جزوه هایتان را مرور کنید. اگر لازم بود آنها را کامل کنید و قسمت هایی را که نمی فهمید از معلم یا استاد بپرسید.

تبدیل "انتقاد بنفس" به "اعتماد بنفس"

اعتماد به نفس مقوله ای است که برای تک تک انسان ها از ارزش و اهمیت بسیار زیادی برخوردار می باشد. زمانیکه صحبت از استرس و تنش های فراوان به میان می آید، اعتماد به نفس معمولاً یکی از خصوصیات افراد حرفه ای به شمار می رود. گرچه اعتماد به نفس از اهمیت فراوانی برخودار می باشد، اما مسئله ای که مطرح می شود، این است که چگونه می توان به طور واقعی اعتماد به نفس را ایجاد کرد و آنرا زنده نگه داشت؟

یکی از جنبه هایی که می توان از آن منظر به اعتماد به نفس نگاه کرد، این است که هر فرد در خلوت و تنهایی، با خودش چگونه صحبت می کند. به طور تقریبی هر فرد به طور روزانه در حدود 300 تا 400 مرتبه کارهای فردی اش را ارزشیابی می کند. متاسفانه برای بیشتر افراد این ارزیابی ها با آنچه از خودشان انتظار دارند، فاصله بسیار زیادی دارد و بیشتر ارزشیابی ها شکل انتقاد به خود می گیرند. تحقیقات گویای این مطلب هستند که در یک فرد معمولی، 80% از این ارزیابی ها جنبه منفی دارند، و تنها 20% از آنها مثبت می باشند.

اگر یک اشتباه معمولی کرده باشید، حداقل 45 دقیقه در مورد آن خودتان را سرزنش می کنید: "واقعاً احمقانه بود، نمی توانم باور کنم که این حرف از دهان من درآمده باشد، همه آنها داشتند مرا نگاه می کردند، احتمالاً وقتی امشب به خانه بروند، همه شان در مورد من صحبت خواهند کرد!" اگر هم کارتان در این حد، بد نبوده باشد، باز هم یک منشی مخصوص پرونده های کارهای اشتباه  دارید که در قسمت ذهن، مشغول به فعالیت می باشد. در این مواقع او دست به کار می شود و فایل های قبلی را چک می کند: "اجازه بدهید که موارد قبلی را بررسی کنم، بله فکر می کنم شما احمق هستید! در حقیقت هر روز بدتر از روز گذشته عمل می کنید، آن روزی را به یاد می آورم که...." بیشتر ما تبحر خاصی در خار شمردن خودمان داریم و کمتر قادریم که احساس خوبی در خودمان ایجاد نماییم.

حتی اگر زمانی از راه برسد که خودتان را به خاطر کار خوبی که انجام داده اید مورد تشویق قرار دهید، باز هم این امر برای مدت زمان زیادی به طول نمی انجامد. ما معمولاً عادت کرده ایم که ارزش موفقیت هایمان را دست کم بگیریم: "من خوش شانس بودم!" و یا "همه چیز به زمان مربوط می شود، من باید این کار را یک هفته پیش انجام می دادم!" و "شاید فرد دیگری می توانست این کار را خیلی بهتر از من انجام دهد." آخرین باری که کار خوبی انجام دادید و از شدت خوشحالی نتوانستید پلک بر روی هم بگذارید به چه زمانی باز می گردد؟ هیچ وقت!

البته هر چند از درون، خودمان را انتقاد می کنیم، اما در عین حال سعی می کنیم که در پیش روی دیگران خود را به بهترین نحو جلوه دهیم. معمولاً طوری خودمان را نشان می دهیم که دیگران احساس کنند ما در حدود 90% در کارهایمان به صورت مفید و مؤثر عمل می کنیم، و در پیش روی آنها قبول می کنیم که انجام اشتباه های گاه و بی گاه، از خصوصیات انسان ها به شمار می رود. شاید بتوانید دیگران را گول بزنید، اما نمی توانید خودتان را فریب دهید. زمانیکه شما چیزهایی را که از خودتان می دانید با چیزی که دیگران در جمع از شما می دانند، مقایسه می کنید، درست در آن زمان است که احساس شکست عمیقی به شما دست می دهد. زمانیکه به سمت انتقاد فردی روی می آورید، نهایتاً به دنبال عزیزان، شرکا، دوستانی می گردید که خاطر شما را از خودتان جمع کنند و حس اعتماد به نفسی را که ندارید به شما هدیه کنند. متاسفانه در شرایطی که شما اعتماد به نفس خودتان را در گرو سخنان دیگران بگذارید، آنوقت کنترل شخصی از دست شما خارج شده و دیگران آنرا کنترل خواهند کرد. اگر آنها از تایید کردن شما دست بردارند، آنگاه به شما احساس بی فایدگی دست خواهد داد، اعتماد به نفستان از هم پاشیده شده و احساس وابستگی بیشتری می کنید.

شما نباید آنطوری که با دیگران صحبت می کنید با خودتان هم به همان طریق صحبت کنید! شاید اینطور بگویید که : "تو این کار را انجام دادی؟ تو احمقی! آیا کسی تو را دید؟ بله تو را دیدند! آیا آنها می دانند که من تو را می شناسم؟ منظورم اینه که یاد آن زمانی افتادم که......" چه کسی یک همچین دوستی می خواهد؟ اگر یک مدیر با کارمندش آنطوری که شما با خودتان صحبت می کنید، حرف بزند، کارمند می تواند به راحتی از مدیرش شکایت کرده و پیروز شود. درون شما هم این استحقاق را دارد که به خوبی با آن رفتار کنید. یاد بگیرید که فضایی را به اشتباهاتان نیز اختصاص دهید و آنها را به عنوان تجربه در مراحل بعدی زندگی به کار بندید.

هر چند اشتباه، جزئی از زندگی است، اما ما باید راههای را پیدا کنیم که بدون ضربه زدن به استعدادهایمان تنها از انتقادهای سازنده بهره بگیریم. طوری به انتقاد کردن نگاه کنید که گویی قصد دارید به عنوان اطلاعاتی در زمنیه بهبود  و به موفقیت رساندن خودتان استفاده کنید. هدف شما محکوم کردن و یا سرزنش نفستان نیست؛ بلکه باید به وسیله انتقاد، برای آینده خودتان یک پشتیبان محکم درست کنید که به شما اجازه دهد که فردا خیلی موثر تر از امروز عمل کنید!

"اسکات ادم" نقاش فیلم کارتونی "دیلبرت"، با توجه به این دیدگاه، با هم گروهی ناشی تنیس خود برخورد کرد، ماجرا را از زبان خودش بشنویم: "در یکی از تورنومنت های تنیس با خانمی هم گروه شده بودم که به تازگی بازی تنیس را یاد گرفته بود. هر بار که یکی از توپ را خراب می کرد، رو به من می کرد و انتظار داشت که من ناراحت و نا امید شوم و با عصبانیت با او برخورد کنم؛ اما من به جای خشم و ناراحتی، نقشه بعدی را با او در میان می گذاشتم و حرکات مفیدتر را به وی آموزش می دادم. با انجام چنین کاری من یک پیغام مهم را به او یاد می دادم: گذشته مهم نیست. من به هیچ وجه قصد نداشتم که او را با تشویق های توخالی و بزرگ کردن های بی مورد بالا ببرم، چرا که این کار راه به جایی نمی برد و اغلب نتیجه خاصی در بر ندارد. اما می دانستم که اگر او بخواهد بیش از اندازه به اشتباهاتش فکر کند، امکان بروز مجدد اشتباه چند برابر می شود به همین دلیل اغلب بر روی اهداف آینده توجه داشتم و حرکات بعد را با او تمرین می کردم. خود او نیز تمایل بیشتری به انجام این کار نشان می داد. پس از گذشت چند روز توانایی های او به طور باور نکردنی افزایش پیدا کرد و در نهایت توانستیم برنده تورنومنت شویم."

شما هم با خودتان باید همینطوری رفتار کنید. مانند اتومبیلی که در حال پیشروی به جلو است و در آن هیچ گونه ترمزی وجود ندارد. اگر شما وقت زیادی را صرف نگاه کردن به آینه عقب بکنید، ممکن است به درختی که در مقابلتان وجود دارد برخودر نمایید. در حقیقت به همین دلیل است که آینه عقب خیلی کوچک تر از آینه جلو می باشد. تمرکزتان را از آینه عقب بردارید و بیشتر بر روی آینده رانندگی خود تمرکز کنید؛ سعی کنید به هر نحوی که شده خودتان را از حمله های شخصی شایع دور کنید. از یک پشتیبانی مطمئن درونی بهره بگیرید. چرا کاری را انجام دادید که کنترل کافی بر روی آن نداشتید؟

قبول اینکه یکبار در زندگی اشتباه کردید، خیلی راحت تر و بهتر از این است که قبول کنید خودتان یک اشتباه هستید. من قصد جسارت ندارم، اما برای خودم هم این امر پیش آمده که مشغول رانندگی در بزرگراههای تهران بودم و احساس خوبی نسبت به خودم نداشتم. مطمئنم که برخی از رانندگان دیگر نیز یک چنین احساسی، درست شبیه به من داشتند؛ آنها حتی توان نداشتند که برای دوستانشان هنگام خداحافظی تمام انگشت های دستشان را تکان دهند.

پس از اینکه مشکل بخصوصی را شناسایی کردید، می توانید با مطرح کردن 2 پرسش از خودتان بیش از پیش بر روی آینده تان تمرکز کنید: اول چه کاری می توانید برای تصحیح مشکل انجام دهید؟ اگر هر گونه عمل سازنده  و یا عذر خواهی می تواند مشکل شما را حل کند، زمانی را فقط به این کار اختصاص دهید؛ و پرسش دوم که مهمتر هم هست: اگر قرار است که در آینده مجدداً چنین مشکل مشابهی برایتان رخ دهد، چگونه قصد دارید آنرا کنترل نمایید؟ اگر شما یک دوست و یا همکار با معرفت و ارزشمند دارید، می توانید از او کمک گرفته و مشورت بخواهید. اگر هم ندارید، عقاید خود را بر روی یک کاغذ بنویسید و این سؤالات را از خودتان بپرسید و حتی الامکان از انتقادهای شخصی خودداری کنید. زمانیکه از گذشته خود چیزهایی یاد بگیرید و بر روی استراتژی های جدید تمرکز کنید، می توانید به راحتی در بازی زندگی موفق شوید.

اعتماد به نفس زمانی در شما ایجاد می شود که بتوانید از اشتباهات خود درس بگیرید و آنها را کنار بگذارید تا به موفقیت دست پیدا کنید. به چالشی که در مورد یاد گرفتن از اشتباهات فردی مطرح می شود، خوش آمد بگویید چرا که آنها مانند شن ریزه هایی هستند که شما را آماده تغییر می کنند و سبب می شوند تا قدم های بعدی را محکم تر بردارید. سعی کنید در پایان هر روز خودتان را ارزیابی کرده و میزان کارایی خودتان را تخمین بزنید. از تقویم شخصی برای ضبط موفقیت های خود استفاده کنید، ممکن است شما برنده باشید و خودتان هم متوجه نشوید و یا به زودی از یادتان برود بنابراین یادداشت کردن را از خاطر فراموش نکنید .

باورهای غیر منطقی در زوج ها

1- حکم کردن

 گاهی زوج ها به جای درخواست کردن، پیشنهاد دادن، از الزام و بایدها استفاده می کنند. عبارت های " باید دار" دارای  این  ویژگی هستند که در صورت برآورده نشدن ، احساس خشم و  انزجار شدیدی برای ارائه دهنده این " بایدها " ایجاد می کند.

مثلاً " باید همیشه از من حمایت کنی " یا " باید همیشه نسبت به خواسته های من حساس باشی " ،

در اصلاح  چنین تفکری در ابتدا  سعی می شود  به جای استفاده از بایدها که منجر به احساسات شدید خشم می شود  از عبارت هایی  استفاده  شود که  تمایلات  شما را می رساند و یا خواسته و پیشنهاد شما را به شکل معقول که قابل پذیرش تر هم هستند ارائه می دهد.

مثلاً " دوست دارم  در مواقعی  که دچار  مشکل  می شوم از حمایت تو بهره ببرم " یا " خیلی خوشحال می شوم وقتی دیر می آیی مرا مطلع کنی ".

فایده  این نوع بیان خواسته ها می تواند این باشد که اولاً در صورت برآورده نشدن نیاز یا درخواست، فرد دچار خشم  یا عصبانیت  شدید نمی شود  بلکه  موجب رنجش مختصری می شود که این رنجش، خود، انگیزه ای برای بیان احساسات منفی به شکل کارآمد خواهد شد، ثانیاً در مخاطب مقاومت یا سرسختی در برابر تقاضای فرد ایجاد نمی کند.

2- مهر طلبی

از دیگر باورهای غلط در زوج ها این است که " من برای احساس ارزشمندی نیازمند یک رابطه محبت آمیز هستم  یا  من  برای  جلب  محبت و توجه دیگران از هیچ کاری دریغ نخواهم کرد ، این تفکر در عمل باعث می شود  که  فرد برای حفظ  ارزش های  شخصی و  ارزشمندی  خود که از دید او ارتباط مستقیم با نوع رابطه اش با دیگران دارد تلاش زیادی می کند تا مورد لطف و عنایت قرار گیرد.

این فرد ممکن است  خیلی راحت  از نیازهای شخصی خود  برای جلب رضایت دیگران بخصوص همسرش بگذرد و آرزوهای خود را فراموش کند.

مثلاً برای خوشایند همسر وظایف او را بعهده می گیرد یا برای اینکه همسرش ناراحت نشود و همچنان او را دوست داشته باشد حاضر است از ارتباط با دوستان قدیمی ، ورزش کردن ، تفریح و .. بگذرد.

دائماً به نیازهای دیگران توجه می کند. چنین برخوردی فرد را به یک شخصیت مهرطلب تبدیل می کند که همیشه  سعی  دارد  محبت دیگران  را  به هر  قیمتی  جلب کند. از وقت خود، وسایل خود، آرزوهای خود جهت  رسیدن  به  محبت  دیگران می گذرد. این  افراد اطرافیان خود را از محبت بی دریغ خود سیراب می کنند و  خود  تشنه  محبت باقی می مانند. به عبارتی، دیگران را  متوقع تر و خود را آرزومندتر پرورش می دهند.

در اصلاح چنین طرز فکری بهتر است زوج ها به نیازهای فردی و خاص خود در کنار نیازهای مشترک توجه داشته باشند و به عبارتی نقش های زوجین نباید در هم تداخل کند.

 3- کم طاقتی در برابر مشکلات ( تحمل کم ناکامی )

در این  مورد  زوج ها به  این باور رسیده اند  که " قادر به تحمل این مشکل نیستم " یا " این مسئله آنقدر بزرگ و غیر قابل پیش بینی بود که تحملش از توان من خارج است "

حکم اول این افراد چنین است " زندگی زناشویی باید آرام و بی دردسر و برآورده کننده عموم نیازها باشد" و چون  این  حکم کمال گرایانه در خیلی از مواقع  زیر سوال می رود ، فرد  دچار اضطراب  و  نگرانی عدم تحمل این مشکل می شود.

این افراد در برابر مشکلات احساس می کنند " قربانی ابدی " هستند و مشکلاتشان اصلا نه کم میشود نه حل.

در اصلاح  چنین  طرز  فکری در  ابتدا  باید افراد ( بخصوص جوان های مجرد و زوج های جدید ) را از تفکرات افسانه ای  در  خصوص  زندگی  زناشویی  رها  کرد، افراد  باید  بدانند استرس همواره در زندگی هست، زندگی  بدون  استرس  فقط  در رویا ممکن است ، آنچه مهم است کسب مهارت های مقابله با مشکلات زناشویی  است. در این مورد بخصوص به زوج ها پیشنهاد می شود از طریق پرس و جو و ارتباط با دیگران از این فکر که " مشکل من منحصر به فرد است " بیرون آیند و بجای تفکر کمال گرایانه درباره رمانتیک بودن زندگی به این مسئله بیندیشند که " همواره در زندگی، ناکامی ، مسئله و مشکل وجود خواهد داشت ، من نیازمند کسب مهارت های مختلف جهت حل آن ها می باشم ".

4- درشت نمایی، فاجعه سازی و وحشتزدگی

زوج هایی  که " بایدهای " زیادی دارند و از طرفی در برابر مسایل و مشکلات تحمل پایینی دارند ، چنانچه مشکلی پیش بیاید احساس می کنند فاجعه ای رخ داده است که اصلاً قابل تحمل ، پذیرش و حل نیست که طبق  شواهد  عموماً  مسئله  پیش آمده  بسیار کم اهمیت می باشد. این افراد تمایل زیادی دارند تا مشکلاتی  هر چند  کوچک و  بی اهمیت را بزرگ و خارج از تحمل خود جلوه داده و عموماً بجای پیدا کردن راه حل،  شروع به  بیقراری ، اشک  ریختن، نفرین کردن خود، همسر یا دیگران ، خود را  بدبخت  و  سیاه روزدیدن،  نموده و  عملاً  هر  نوع  انرژی  و توانی که امکان داشت موجب پیدا کردن راه حل یا  رفع مشکل شود صرف شیون و زاری می کنند.

از طرفی این افراد تمایل کمی برای چشم اندازهای مثبت موجود در رابطه دارند. این شرایط به خودی خود باعث می شود در هنگام بروزمشکل ، مسئله را زیر ذره بین تحمل کم خود قرار داده و همچنین نقاط قوت رابطه خود را نبینند و جنجالی مخرب حادث شود.

در اصلاح چنین طرز فکری نیاز است زوج ها به غیر از راه حل های ارائه شده در موارد 1 و 3 ، سعی کنند لیستی  از تمام نقاط قوت  خود، رابطه  و همسر خود را یادداشت کنند و  با  کسب انرژی مثبت از داشته های خود  در  ارائه راه حل های  ممکن  برای  تعدیل و  یا برطرف کردن مشکل موجود به بحث و تبادل نظر بپردازند که در عموم روابط ، نقاط قوت بیشتر از نقاط ضعف است.

نکته  قابل  تامل دیگر  این است  که زوج ها باید بدانند " تغییر اصل باثبات زندگی است " و بر مواردی برای تغییر تاکیدداشته باشند که فی نفسه قابل تغییر باشدو مسائل غیر قابل تغییر زندگی را هدف قرارندهند.

 5- نیاز به توجه مفرط

باور این افراد چنین است : " من زمانی خوشبخت هستم که توجه کاملی را از همسرم دریافت کنم " . این افراد  عزت نفس، اعتماد  به نفس و تمام ارزش های شخصی شان ، معطوف به میزان توجه و محبت همسرشان  می باشد.  این  افراد اگر از طرف همسرشان مورد توجه کامل و افراطی قرار نگیرند احساس می کنند ارزشمند نیستند. دائماً در حال مقایسه خود با کسانی هستند که مورد توجه همسرشان قرار دارند. مثلاً  چنین فردی به همسرش  می گوید : براستی  اگر برای تو ارزشمند و دوست داشتنی باشم باید همیشه به فکر من باشی ، هر روز با من تماس بگیری و سعی کنی تمام وقتت را با من بگذرانی " !

 6- درک احساسات بدون بیان آن

برخی از زوجین دچار این باور  غیر منطقی  هستند  که " همسر من  بدون اینکه برایش بیان  کنم باید از احساساتم آگاهی داشته و به آن ها اهمیت دهد "

این باور  غیر منطقی  است چرا  که احساسات  ما می تواند از مسائل گوناگونی نشات گرفته و نیز نحوه ابراز آن در موقعیت های مختلف متفاوت باشد.

بهترین راه حل این است که زوجین درباره احساسات خود با یکدیگر صحبت نمایند.